به گزارش تحریریه، مِی شینیو(梅新育)، پژوهشگر مؤسسه مطالعات همکاریهای اقتصادی و تجارت بینالملل وزارت بازرگانی چین، در تازهترین ارزیابی خود به بررسی ابعاد ژئوپلیتیکی تحولات اخیر پرداخته است.
۱. تغییر در استراتژی امنیت ملی ایالات متحده، خطر اقدام نظامی علیه ونزوئلا را افزایش میدهد.
«این استراتژی بر سیاست خارجی متمرکز است. منافع اصلی آمریکا چیست؟ ما در جهان چه چیز را دنبال میکنیم و امیدواریم به چه چیزی دست یابیم؟»
فصل دوم گزارش جدید استراتژی امنیت ملی که توسط دولت ترامپ منتشر شده، با طرح این پرسشها و پاسخ به آنها، تعریف روشنی از منافع اصلی سیاست خارجی و اهداف آمریکا ارائه میدهد. در این گزارش، پنج منفعت حیاتی و اساسی آمریکا که باید در اولویت قرار گیرند مطرح شده است. نخستین و مهمترین آنها، تقویت کنترل بر نیمکره غربی از طریق «مونروئیسمِ ترامپی» است؛ و بخش مربوط به آن طولانیترین قسمت در میان این اولویتهاست:
«ما میخواهیم نیمکره غربی در وضعیت نسبتاً باثبات و با سطحی کافی از حکمرانی مناسب باقی بماند تا از بروز موجهای عظیم مهاجرت به سوی آمریکا جلوگیری و آنها را مهار کنیم؛ ما میخواهیم دولتهای این منطقه با ما برای مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر، تروریستها، کارتلهای جنایی و سایر سازمانهای تبهکار فراملی همکاری کنند؛ ما میخواهیم نیمکره غربی از نفوذ یا تسلط قدرتهای خارجی دشمن بر داراییهای کلیدی رهایی یابد و از امنیت زنجیرههای تأمین مهم حمایت شود؛ ما میخواهیم اطمینان حاصل کنیم که آمریکا بهطور مستمر حق استفاده از نقاط راهبردی حیاتی را در اختیار داشته باشد. به بیان دیگر، ما «دکترین مونرو به سبک ترامپ» را مطالبه و اجرا خواهیم کرد؛ …»
پیش از انتشار نسخه جدید «استراتژی امنیت ملی» آمریکا، بحران ونزوئلا و اینکه آیا جنگی درگیرد یا نه، بیش از هر چیز بر میزان اقتدار داخلی دولت ترامپ و آینده اجرای سیاستهایش اثر میگذاشت. اما پس از انتشار این گزارش، وضعیت جنگ یا صلح در ونزوئلا به شکل جدیتری با استراتژی کلان آمریکا و حتی با روند تحول ساختار نظام بینالملل گره خورده است.

انتشار این گزارش نشان میدهد که ایالات متحده بهصورت کامل و نظاممند به سوی نسخه ترامپیِ راهبرد «دوستی با کشورهای دور و حمله به کشورهای نزدیک» و یک استراتژی انقباضی در سیاست خارجی حرکت کرده است؛ راهبردی که بر اساس آن، آمریکا تعهدات و هزینههای خود را در خارج از نیمکره غربی بهطور چشمگیری کاهش میدهد، منابع خود را صرف تقویت بنیانهای داخلی، افزایش قدرت ملی و تحکیم دفاع از مرزهایش میکند و کنترل انحصاری خود بر نیمکره غربی را تحکیم و گسترش میدهد. در چنین چارچوبی، ونزوئلا کاملاً ممکن است به نخستین قربانی نمایش قدرت آمریکا ذیل نسخه جدید استراتژی امنیت ملی تبدیل شود.
ترامپ بارها تهدید کرده که علیه ونزوئلا عملیات زمینی انجام خواهد داد و حتی به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (CIA) اجازه اجرای عملیات مخفی در این کشور را داده است.

از جمله نشانههای این روند، اعزام گروه ضربت ناو هواپیمابر یواساس جرالد آر. فورد در تاریخ ۲۴ اکتبر به حوزه مسئولیت ستاد فرماندهی جنوبی آمریکا است؛ منطقهای که شامل آبهای ونزوئلا نیز میشود. این ناو که پیشرفتهترین ناو هواپیمابر فعال ارتش آمریکاست، همراه با یگان هوایی خود بیش از ۵۰۰۰ خدمه دارد، به مخازن موشکی مجهز است و توانایی حمل بیش از ۷۵ فروند هواپیما را دارد. همچنین همراهی ناوهای پشتیبان، مجموع توان نظامی آمریکا در دریای کارائیب را به بالاترین حد طی بیش از ۳۰ سال گذشته رسانده است.
از ماه سپتامبر تاکنون، ارتش آمریکا به بهانه مقابله با قاچاق مواد مخدر در دریای کارائیب و شرق اقیانوس آرام بیش از ۲۰ شناوری را که «کشتیهای حمل مواد مخدر» خوانده، هدف قرار داده و غرق کرده است که در نتیجه آن بیش از ۸۰ نفر از سرنشینان این شناورها جان باختهاند.
از نظر اقتصادی، چه ونزوئلا وارد جنگ شود و چه نشود، تأثیر جهانی آن ناچیز است. سهم تولید ناخالص داخلی این کشور در اقتصاد جهانی همواره کوچک بوده و طی چند دهه اخیر نیز روندی کاملاً نزولی داشته است: از ۰٫۶۲ درصد در سال ۱۹۸۰ به ۰٫۱۱ درصد در سال ۲۰۲۴ رسیده و پیشبینی میشود امسال تنها ۰٫۰۷ درصد باشد. [1]
حتی در بازار جهانی نفت و گاز نیز، با وجود آنکه ذخایر اثباتشده نفت (شامل نفت سنگین) ونزوئلا به ۳۰۰ میلیارد بشکه میرسد و این کشور را در رتبه نخست جهان قرار میدهد، اما به دلیل سیاستهای طولانیمدتِ بیتوجهی به سرمایهگذاری و همچنین تحریمهای خارجی، تولید روزانه نفت ونزوئلا از اوج ۳ میلیون بشکه به حدود ۱ میلیون بشکه سقوط کرده است.
در مقایسه، روسیه با وجود تحریمهای گسترده غرب اکنون حدود ۱۰ میلیون بشکه در روز تولید میکند و تولید روزانه آمریکا نیز حدود ۱۳٫۴ میلیون بشکه است؛ ضمن آنکه سایر کشورهای بزرگ تولیدکننده نیز ظرفیت مازاد کافی دارند.
علاوه بر این، قیمت متوسط جهانی نفت خام از ۸۰٫۸ دلار در هر بشکه در سال ۲۰۲۳ و ۷۸٫۷ دلار در ۲۰۲۴، به ۶۳ دلار در اکتبر امسال کاهش یافته است.[2] انگیزه کشورهای عمده نفتی برای کاهش تولید بهمنظور حفظ قیمت بالا رفته است. در چنین وضعیتی، اگر ونزوئلا به دلیل «بحران» دچار کاهش تولید شود، سایر تولیدکنندگان بزرگ بدون کاهش تولید خود، بهطور طبیعی از افزایش قیمتها سود خواهند برد.
بنابراین، مهمترین پیامد تحولات ونزوئلا برای جهان نه اقتصادی است، بلکه در پیوند آن با استراتژی جدید آمریکا و جهتگیری آینده ساختار بینالملل نهفته است.
۲. ترامپ و دولت او برای پیشبرد اصلاحات داخلی به یک پیروزی سریع نظامی نیاز دارند
با توجه به وضعیت سیاسی داخلی آمریکا، ترامپ و دولت او بهطور عینی نیازمند یک جنگ سریع و پیروزمندانه هستند تا اعتبار سیاسی خود را تقویت کرده و اصلاحات داخلی مدنظرشان را پیش ببرند.
در اصل، ترامپ در حال اجرای نسخهای جدید از «انقلاب ریگان–تاچر» است؛ انقلابی که بهطور کامل ساختار اقتصادی و اجتماعی آمریکا را از زمان پیروزی اوباما در سال ۲۰۰۸ و حتی از زمان حملات ۱۱ سپتامبر دگرگون میکند. برای چنین دگرگونی بزرگی، او بیش از هر چیز به اقتدار سیاسی فوقالعاده بالا نیاز دارد، و از گذشته تا امروز در تمام کشورهای جهان، پیروزی در یک جنگ خارجی همیشه نقش غیرقابلجایگزینی در تثبیت قدرت و ارتقای جایگاه تاریخی رهبران داشته است.

۱۰ دسامبر—ترامپ اعلام کرد که یک نفتکش در نزدیکی ونزوئلا توسط آمریکا توقیف شده است.
ترامپ که خود از تحسینکنندگان ریگان و مارگارت تاچر است، بهخوبی میداند که این دو رهبر چگونه با استفاده از پیروزی در جنگهای سریع و محدود، قدرت سیاسی خود را تثبیت کردند، دوباره انتخاب شدند، اصلاحات بزرگ را اعمال کردند و روحیه جامعه را پس از دوران بحرانها احیا نمودند:
ریگان پس از آغاز ریاستجمهوری در ۱۹۸۱، تنها دو سال بعد در ۱۹۸۳ به گِرِنادا حمله کرد و در سال ۱۹۸۶ عملیات الدورادو را علیه لیبی اجرا کرد؛ همین اقدامات بستر حمله ۱۹۸۹ دولت بوش پدر به پاناما و بازداشت مانوئل نوریگا را نیز فراهم ساخت. این عملیاتهای جراحیگونه و کوتاه، نقش کلیدی در بیرون کشیدن جامعه آمریکا از افسردگی پس از شکست در ویتنام و آمادهسازی کشور برای اجرای اصلاحات بزرگ ریگان داشتند.
مارگارت تاچر نیز برای پیشبرد اصلاحات سختگیرانه و نامحبوب خود، نیازمند اقتداری عظیم بود—و این اقتدار را از پیروزی در جنگ فالکلند به دست آورد؛ جنگی که هزاران کیلومتر دورتر رخ داد اما او را به جایگاهی مسلط در سیاست داخلی بریتانیا رساند.
«تقویت و ترویج تمدن غرب و دستاوردهای آن، بسیار مؤثرتر از مداخله نظامی میتواند الهامبخش اصلاحات مثبت در جهان باشد؛ بهجای تحمیل ارزشهای جهانی که نه همه آن را باور دارند و نه خواهان آن هستند».
— (سخنرانی انتخاباتی سیاست خارجی ترامپ، ۲۷ آوریل ۲۰۱۶)

دونالد ترامپ در دیدار سال ۱۹۸۷ در کاخ سفید مورد استقبال رونالد ریگان، رئیسجمهور وقت آمریکا، قرار میگیرد.
از زمان ورود ترامپ به سیاست در سال ۲۰۱۶، یکی از برجستهترین مواضع او گرایش به انزواگرایی و مخالفت با مداخلات بزرگ نظامی در خارج و تغییر رژیمها بوده است. او پس از بازگشت دوباره به قدرت، بهطور کامل سیاست انقباض و عقبنشینی استراتژیک را در پیش گرفته است. با این حال، انقباض استراتژیک به معنای پرهیز از مداخله در همه مناطق نیست.
نسخه جدید استراتژی امنیت ملی آمریکا اعلام میکند: «ما خواهان روابط خوب و تجارت آرام با ملتهای جهان هستیم و قصد نداریم شکل خاصی از دموکراسی یا تغییرات اجتماعی را که با سنتهای دیگر کشورها ناسازگار است بر آنان تحمیل کنیم».
اما این موضع به معنای کنار گذاشتن عملیاتهای محدود و زودبازده—مانند «عملیات الدورادو» ۱۹۸۶—وقتی پیروزی آن قابل پیشبینی باشد، نیست.

از حذف و ترور هدفمند قاسم سلیمانی در اوایل ۲۰۲۰ تا «عملیات چکش نیمهشب» علیه تأسیسات هستهای ایران در سال جاری، چندین بار شاهد این الگو در رفتار ترامپ بودهایم. انتشار گزارش استراتژی امنیت ملی و معرفی رسمی «مونروئیسم ترامپی» نیز احتمال اقدام نظامی علیه ونزوئلا را باز هم افزایش داده است.
با نگاهی کلی به مواضع ترامپ در سالهای اخیر، چه در دوران ریاستجمهوری و چه در دورههای انتخاباتی، میتوان دید که راهبرد «انقباض استراتژیک» او در اصل به معنای کاهش جامع تعهدات خارجی آمریکا و تمرکز بر مستحکمسازی حصارهای داخلی است:
نخست، بازسازی اقتصاد واقعی آمریکا، بهویژه بخش تولید و زیرساختهای امنیت اجتماعی؛ سپس تغییر جهت از اعزام نیرو به مناطق دوردست ورای اقیانوسها، به سمت تقویت دفاع مرزی و جلوگیری از ورود موجهای مهاجرت غیرقانونی؛ و در نهایت، حفظ و تحکیم حیاط خلوت آمریکا در آمریکای شمالی و کل نیمکره غربی—منطقهای که ونزوئلا کاملاً در مرکز آن قرار دارد.
از سوی دیگر، از زمان پیروزی انتخاباتی هوگو چاوز در دسامبر ۱۹۹۸ تاکنون، سیاست ضدآمریکایی ونزوئلا نزدیک به ۳۰ سال ادامه داشته و این کشور در کنار کوبا، به یکی از دو «دردسرساز» اصلی ضدآمریکا در نیمکره غربی تبدیل شده است. با توجه به وسعت، منابع و ظرفیتهای ونزوئلا که بسیار فراتر از کوباست، تقریباً تمام جناحهای سیاسی آمریکا انگیزهای درونی برای «کندن این خار» دارند.
حتی حزب دموکرات—که این روزها بهدلیل ماجرای متهم شدن وزیر جنگ دولت ترامپ، پیت هگست، به صدور دستور حمله دوم به بازماندگان یک قایق مظنون به قاچاق مواد مخدر در دریای کارائیب، بهشدت دولت را تحت فشار گذاشته—در این موضوع تفاوت اساسی با جمهوریخواهان ندارد.
در همین حال، شرایط داخلی آمریکا و تجربه پیشین پیروزی سریع در جنگ دوازدهروزه علیه ایران در ژوئن، بیش از پیش میل ترامپ به اقدام نظامی در ونزوئلا را تقویت کرده است.
با تصویب قانون جدید اصلاح حوزههای انتخابیه در کالیفرنیا به نفع دموکراتها، پیروزی این حزب در انتخابات نیویورک و برخی ایالات دیگر، موفقیتهای کوچک اما پیدرپی دموکراتها در جنگ قضایی علیه ترامپ، و همچنین افزایش فشارهای اقتصادی و معیشتی در داخل آمریکا—تمام این عوامل به ترامپ و تیمش انگیزه میدهد که دستاوردی خارجی خلق کنند تا جایگاه خود را در کشاکش سیاسی داخلی تثبیت کنند و سپس به تهاجم سیاسی بازگردند.
پیروزی سریع و قاطع در جنگ دوازدهروزه با حمله به تأسیسات هستهای ایران، و نقش مهمی که این پیروزی در عبور موفق « قانون بزرگ زیبای آمریکا» از کنگره داشت، بیشک از نگاه ترامپ و تیم او یک الگوی موفق بهشمار میآید—الگویی که اکنون میتواند بهسوی ونزوئلا تکرار شود.

پس از حدود ۳۰ سال، میامی دوباره یک شهردار دموکرات انتخاب کرد. تصویر مربوط به برنده انتخابات، «آیلین هیگینز» است.
در این میان، مهمترین مسئله برای ترامپ تحکیم کنترل بر ارتش است؛ زیرا قدرت سیاسی از لوله تفنگ بیرون میآید.
از زمان نخستین پیروزی ترامپ در انتخابات ۲۰۱۶، نیروهای ضدترامپ بارها از مرزهای سنتی سیاست انتخاباتی آمریکا—حداقل از زمان پس از جنگ داخلی تاکنون—عبور کردهاند و تابوی سخن گفتن از «کودتای نظامی» را شکستهاند.
در ۳۰ ژانویه ۲۰۱۷، مجله فارن پالیسی سرمقالهای منتشر کرد که در آن رزا بروکس، مقام پیشین وزارت دفاع در دولت اوباما، بهصراحت احتمال کودتای نظامی را مطرح کرده بود:
«تا همین اواخر میگفتم که احتمالی وجود دارد—احتمالی که پیشتر در تاریخ آمریکا غیرقابلتصور بود: کودتای نظامی، یا دستکم امتناع افسران ارتش از اجرای برخی دستورات».[3]
از آن سرمقاله تا فراخوانهای اخیر چندین نماینده دموکرات برای نافرمانی نظامی در برابر دولت ترامپ، همگی نشان میدهد که دولت ترامپ و حتی کل نظام سیاسی آمریکا با خطر واقعی و بالقوهای برای بیثباتی ساختاری روبهرو است.
برای خنثی کردن این تهدید بالقوه مرگبار، و همچنین برای ایجاد ارتشی مطابق با انتظارات خود که بتواند فرماندهی آن را بدون چالش در دست بگیرد، ترامپ ناگزیر است بودجه نظامی را افزایش دهد و یک برنامه گسترده اصلاح و بازسازی ارتش را همزمان اجرا کند.

انتصاب پیت هگست—که در دوران خدمت نظامی بالاترین درجهاش سرگرد بوده و تجربه میدانی چندانی ندارد—بهعنوان وزیر دفاع نیز دقیقاً به همین دلیل بود: او در نظر ترامپ فردی است با قابلیت اجرای بیچونوچرای خط مشی سختگیرانه و اصلاحی او در ارتش؛ یک «بازوی اجرایی» ایدهآل.
اما برای گسترش این روند و تثبیت نتایج اصلاحات در ارتش، ترامپ و تیم نظامیاش نیازمند دستاوردهای نظامی خارجی هستند. ترامپ همچنین باید از طریق تجربه نبرد واقعی، فرماندهان و افسران لایق را شناسایی و در سلسلهمراتب ارتش ارتقا دهد.
۳. دلایل تمایل ترامپ و تیم او برای انتخاب ونزوئلا بهعنوان هدف اقدام نظامی
از منظر ترامپ و تیم او، و بر اساس منطق تصمیمگیری ایالات متحده، اگر قرار باشد با یک عملیات خارجی «اقتدار نمایش داده شود»، ونزوئلا و دولت مادورو گزینهای مناسب به شمار میآیند.
نخست
طبق منطق ایالات متحده، اقدام نظامی علیه ونزوئلا ذیل شعارهایی همچون «مبارزه با مواد مخدر»، «پاکسازی باندهای تبهکاری» و «مقابله با مهاجرت غیرقانونی» کاملاً مشروعیتپذیر جلوه میکند.
علاوه بر این، طی سالهای اخیر، مهاجران غیرقانونی ونزوئلایی در شبکههای اجتماعی با افتخار نمایش میدادند که چگونه با دریافت یارانههای بالا در آمریکا بدون کار کردن زندگی میکنند، و حتی با سوءاستفاده از قوانین لیبرالِ جریان چپ سفیدپوست، بهطور «قانونی» خانههای شهروندان آمریکایی را تصرف میکنند.
همچنین وقوع چندین پرونده جنایت شدید—از جمله تجاوز و قتل شهروندان آمریکایی—توسط برخی از مهاجران ونزوئلایی، سبب شده است که حمله به ونزوئلا در افکار عمومی آمریکا خشم مشترک ایجاد کرده و برای دولت ترامپ پشتیبانی سیاسی داخلی فراهم کند.
دوم
ونزوئلا یک کشور بزرگ در آمریکای لاتین است؛ مساحت آن ۹۱۶٬۴۰۰ کیلومتر مربع است و پس از برزیل، آرژانتین، مکزیک، پرو، کلمبیا و بولیوی در رتبه هفتم منطقه قرار میگیرد.
جمعیت این کشور نیز بر اساس دادههای بانک جهانی در سال ۲۰۲۴ حدود ۲۸.۴ میلیون نفر است که پس از برزیل، مکزیک، کلمبیا، آرژانتین و پرو، ششمین کشور پرجمعیت آمریکای لاتین محسوب میشود.
در مقایسه، اندازه ونزوئلا بسیار بزرگتر از کشورهایی است که ریگان و بوش پدر به آنها حمله کردند—یعنی گِرِنادا، لیبی و پاناما—و از نظر جمعیت و وسعت به آرژانتینی شباهت دارد که مارگارت تاچر در جنگ فالکلند آن را هدف قرار داد.
بنابراین، از نگاه ترامپ، پیروزی بر کشوری با این مقیاس میتواند اثرگذاری تبلیغاتی و سیاسی بسیار بیشتری نسبت به نمونههای کوچک داشته باشد.
سوم
ونزوئلا برای مقاومت در برابر حمله احتمالی آمریکا یک ضعف عمده دارد:
سالهاست که اقتصاد، مدیریت اجتماعی و نظم عمومی آن در وضعیت آشفته قرار دارد و معیشت مردم بهشدت در تنگناست. (به جدول مراجعه کنید)
در هنگام تهاجم خارجی، قدرت انسجام ملی، توان مقاومت و اراده دفاعی یک کشور تا حد زیادی وابسته به سطح حکمرانی داخلی، اقتصاد و وضعیت معیشتی مردم است.
به همین دلیل، اپوزیسیون داخلی ونزوئلا نفوذ قابلتوجهی دارد و در صورت حمله آمریکا، واشنگتن میتواند روی همکاری بخشی از نیروهای مخالف—در نقش راهگشا یا همراه داخلی—حساب باز کند. این امر نیز احتمال موفقیت آمریکا در ایجاد دولت جدید و بازسازی نظم پس از جنگ را افزایش میدهد.
در بلندمدت، منطقه آمریکای لاتین و کارائیب اغلب بهعنوان نمونهای از «شکست توسعه اقتصادی–اجتماعی» معرفی شده است تا جایی که اصطلاح «لاتینسازی» (Latinization) در اقتصاد توسعه شهرت یافته است.
با این حال، عملکرد ونزوئلا حتی از متوسط همین منطقه ناموفق نیز بهمراتب بدتر بوده است:
- نرخ رشد واقعی GDP برای سالهای طولانی منفی بوده؛
- نرخ تورم در دو دهه اخیر تقریباً هیچگاه کمتر از دو رقمی نبوده؛
- طی ده سال اخیر اغلب سالها تورم سهرقمی یا چهاررقمی ثبت شده و در یکی از سالها به ۶۵٬۳۷۴.۱ درصد رسیده است—یعنی افزایش بیش از ۶۵۳ برابر قیمتها تنها در یک سال؛
- نرخ بیکاری پس از رسیدن به ۳۵.۶٪ در سال ۲۰۱۸ دیگر حتی آماری منتشر نشده است (منبع: پایگاه داده صندوق بینالمللی پول).
این شرایط شکننده داخلی، ونزوئلا را از منظر استراتژیک به هدفی آسیبپذیر تبدیل میکند.

در نهایت، روابط تیرهوتار ونزوئلا با کشورهای پیرامونی نیز یک عامل مهم است. بهویژه طرح ادعای حاکمیت بر منطقه اسکیبو با مساحتی حدود ۱۵۹ هزار کیلومتر مربع که اکنون تحت اداره گویاناست، بارها تنش را تا آستانه برخورد نظامی پیش برده است. این موضعگیری اگرچه در دوره انتخابات برای مادورو دستاورد سیاسی کوتاهمدتی ایجاد کرد، اما در عوض بذر خصومت و تمایل پنهان برخی همسایگان به سقوط او را نیز کاشت.
۴. پیامدهای مختلف بحران ونزوئلا برای راهبرد آمریکا و ساختار نظم بینالملل
سناریوهای گوناگون برآمده از بحران ونزوئلا پیامدهای متفاوتی بر راهبرد ایالات متحده و بر آرایش کلی قدرت در جهان خواهند داشت.
یکی از سناریوها این است که دو طرف وارد جنگ شوند و ارتش آمریکا با یک عملیات برقآسا ارتش ونزوئلا را شکست داده و بیدرنگ یک دولت جدید در این کشور بر سر کار آورد و نظم را بازسازی کند. این نتیجه، مطلوبترین سناریو برای دولت ترامپ و ایالات متحده است؛ چراکه سلطه آمریکا بر نیمکره غربی را بهشدت تحکیم کرده و اجرای نسخه جدید راهبرد امنیت ملی دولت ترامپ را تثبیت میکند.
سناریوی دوم آن است که مادورو بدون جنگ تسلیم شود و از قدرت کنار برود؛ در این حالت آمریکا بیهزینه پیروز میشود. از نگاه دولت ترامپ، این نتیجه در حالیکه مطلوب است اما نسبت به یک پیروزی سریع نظامی در درجه دوم اهمیت قرار میگیرد، زیرا قدرت بازدارندگی کمتری دارد و همچنین فرصت برگزیدن فرماندهان نظامی از طریق میدان نبرد را از بین میبرد.
سناریوی سوم—و بدترین حالت برای واشنگتن—این است که ارتش آمریکا ونزوئلا را بمباران کند اما این حملات نتواند طرف مقابل را وادار به عقبنشینی کند. چنین سرانجامی ضربهای سخت به هیبت دولت ترامپ و اعتبار جهانی آمریکا خواهد بود. اگر ارتش آمریکا در باتلاق یک جنگ طولانی زمینی گرفتار شود و حتی سناریوهایی شبیه شکست خلیج خوکها یا تجربههای افغانستان و عراق تکرار گردد، این امر برای دولت ترامپ و جنبش MAGA بهمنزله فاجعهای سیاسی و راهبردی خواهد بود. در این صورت اعتبار ایالات متحده و پروژه راهبردی جدید امنیت ملی آمریکا با آسیب جدی روبهرو میشود.

حمله به خلیج خوکها یک عملیات نظامی ناموفق بود که توسط آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا برای ساقط کردن حکومت کمونیستی فیدل کاسترو در کوبا طراحی شده بود. رئیسجمهور جان اف. کندی تهاجم به کوبا را تأیید کرد اما بر پنهان نگه داشتن نقش آمریکا اصرار داشت. تصمیم برای فرود آمدن در تاریکی شب در خلیج دورافتادهی خوکها بخشی از همین فریب بود—اما این نیرنگ از همان ابتدا محکوم به شکست بود.
از منظر چین—به عنوان رقیب اصلی آمریکا در جنگ سرد جدید و همان «رقیب یگانهای که قصد بازسازی نظم بینالملل را دارد» طبق توصیف گزارش راهبرد امنیت ملی ۲۰۲۲ آمریکا—طبعاً مطلوبترین سناریو، همان سناریوی سوم است. با این حال اینکه ونزوئلا آیا توان، انسجام اجتماعی و اراده لازم برای مقاومت در برابر ارتش آمریکا را دارد یا خیر، مسئلهای است که باید با واقعبینی ارزیابی کرد و منتظر تحولات آینده ماند.
منابع:
[1] گردآوری و محاسبه بر اساس دادههای پایگاه اطلاعاتی صندوق بینالمللی پول (IMF).
[2] مرکز آمار چین: «گزارش ماهانه شاخصهای اقتصادی چین (نوامبر ۲۰۲۵)»، جدول ۶.۶ «قیمت محصولات اولیه در بازار بینالملل»، صفحات ۲۱۸–۲۲۰.
[3] رزا بروکس، مشاور ارشد سیاستگذاری در پنتاگون طی سالهای ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۱.
پایان/













نظر شما